تحلیل رسانهها و مطبوعات
مطبوعات و رسانهها و نیز تحلیلگران، و شخصیتها نظریاتی دربارهی علل وقوع جنگ ایران و عراق بیان کردهاند که با توجه به اهمیت آن و تأثیراتی که در شکلگیری ساختار ذهنی جامعه و احتمالا محققان و تحلیلگران داشته است، به برخی از موارد آن اشاره میشود. [231] .
روزنامهی کریستین ساینس مانیتور، بلافاصله پس از تجاوز عراق به ایران دربارهی هدف عراق نوشت: «هدف بزرگتر عراق، تبدیل شدن به مرکز قدرت برتر خاورمیانهی عربی است. [232] رادیو لندن، وضعیت خصمانهی عراق علیه ایران را تلاش عراق برای رهبری جهان عرب [233] ذکر کرد و روزنامهی دیلی اکسپرس، چاپ لندن، نیز بر هم خوردن توازن قوا در خاورمیانه و استفادهی عراق از فرصت را عامل وقوع جنگ معرفی نمود. [234] روزنامهی تایمز، چاپ لندن، تلاش عراق را، با هدف جبران خلأ قدرت در منطقه تفسیر کرد. [235] روزنامهی لوکوتیدین دوپاری، چاپ فرانسه، جنگ را به مثابهی فرصتی نزد ابرقدرتها برای سرنگونی رژیم تهران ذکر کرد. [236] انورسادات نیز، جنگ را فرصتی برای ارتش ایران برای سرنگونی رژیم ایران میدانست. [237] و ارتشبد آریانا، نیز از سربازان درخواست کرد رژیم ایران را سرنگون سازند! [238] رادیو امریکا، بر
[ صفحه 104]
مفهوم اختلافات تاریخی ایرانیان شیعه و اعراب سنی و اختلاف بر سر تقسیم حاکمیت شط العرب تأکید کرد. [239] خبرگزاری آسوشیتدپرس، اهداف اولیهی عراق را سرنگونی رژیم آیتالله خمینی و تسلط بر خوزستان و شط العرب ذکر کرد. [240] روزنامهی کریستین ساینس مانیتور، بر مفهوم جاهطلبی عراق در صحنهی سیاست بینالمللی تأکید داشت [241] و همچنین، روزنامه واشنگتن استار نوشت: «ایران در لبهی پرتگاه هرج و مرج انقلابی قرار گرفته و عراق آماده است از آن به سود خود بهرهبرداری کند و خود را به کانون قدرت خاورمیانه تبدیل نماید.» [242] ریگان، کاندیدای حزب جمهوریخواه، و رقیب کارتر در انتخابات ریاست جمهوری امریکا در سال 1980، با بررسی سیاستهای کارتر گفت: «تزلزل و ضعف نیروهای نظامی امریکا، خلأ قدرتی در منطقهی حساس خاورمیانه به وجود آورده که جنگ ایران و عراق یکی از پیامدهای آن است.» [243] رادیو امریکا همچنین، به نقل از مقامات واشنگتن، گفت: «دگرگونی توازن قدرت در منطقه در نتیجهی سقوط رژیم شاه و ظهور عراقی قویتر از قبل و وحشت رهبری عراق از انقلاب اسلامی ایران، به وقوع جنگ منجر شد.» [244] رادیو اسرائیل، به نقل از روزنامهی نیویورک تایمز، در چارچوب همین مفهوم است: «جنگ ایران و عراق یکی دیگر از نتایج سقوط شاه است.» [245] روزنامهی وال استریت ژورنال، چاپ امریکا، نیز هدف عراق را رهبری بر خاورمیانه ذکر کرد و با نظر به پشتوانهی حمایت کشورهای خلیج فارس از عراق، به ویژه عربستان سعودی و کویت، از سرنگونی رژیم ایران سخن گفت. [246] .
مفاهیمی که در تحلیلها و اعلام مواضع رسانهها، تحلیلگران و شخصیتها مورد تأکید قرار گرفتهاند، براساس چارچوبهای تئوریکی هستند که پیشتر به آنها اشاره شد. به عبارت دیگر، بیش از آنکه به تلاش برای درک واقعیت جنگ و علل آن توجه شود، بیشتر به مفاهیمی نظری و انطباق جنگ
[ صفحه 105]
با آن پرداخته شده است. فارغ از میزان صحت این مواضع و نظریات، مسئلهی مهم این است که ادبیات بررسی علل وقوع جنگ در تحقیقاتی که در داخل کشور انجام میگیرد تماما متأثر از همین نظریات است.
نظریهی رژیم عراق
نظر عراقیها در زمینهی وقوع جنگ، تحت تأثیر شرایط مختلف، قبل از آغاز جنگ، در طول جنگ و پس از اتمام آن متفاوت بوده است. [247] در مجموع مواضع عراقیها را در این دورهها میتوان در چارچوب نظریهی انقلاب اسلامی و پیامدهای آن در سطح منطقه و در داخل ایران و تغییر مناسبات ایران و عراق، تبیین کرد. درواقع، مرکز ثقل و کانون تغییر و تحولات، وقوع انقلاب اسلامی ایران بود که به ظهور تهدیدها و فرصتهای جدیدی برای عراقیها منجر شد و مواضع و تحرکات سیاسی - نظامی براساس مقابله با تهدیدات و بهرهبرداری از فرصتها ساماندهی و اجرا شد.
عمدهی نظریات عراقیها در زمینهی عوامل مؤثر بر وقوع جنگ، نخستین بار در نهمین کنگرهی حزب بعث در اسفند سال 1361 به طور مفصل ارائه شد که رادیو بغداد طی روزهای متعدد آن را گزارش کرد. در این گزارش دربارهی تحولات برآمده از انقلاب و فعالیتهای امام خمینی در داخل عراق و تبعات آن برای رژیم عراق، آمده است که فرماندهی انقلاب [رژیم عراق] تصمیم گرفت به 2 دلیل از این گونه فعالیتها (بر علیه شاه) جلوگیری کند. دلیل
[ صفحه 106]
اول این بود که این گونه فعالیتهای سیاسی عراق را رویاروی رژیم شاه قرار میداد که در نتیجه بازپسگیری سرزمینهای عراق را از ایران، که در قرارداد 1975 و توافقنامههای گذشته به آنها اشاره شده بود، به تعویق میانداخت. بنابراین، موضوع برای عراق گران تمام میشد یعنی به قیمت نیمی از شط العرب. چون از یک طرف، عراق نیمی از شط العرب را از دست داده بود و از طرفی دیگر، هنوز سرزمینهای خود را از ایران بازپس نگرفته بود. دوم، اینکه فعالیتهای (امام) خمینی مانع حسن همجواری ایران و عراق میشد، و این خود بهانهای به دست شاه میداد تا بتواند از مفاد قرارداد سر باز زند و مجددا در امور داخلی عراق دخالت کند که مقدمه آنها تحریک گروه بارزانی علیه عراق بود. با این وضع (امام)خمینی از فعالیت سیاسی خود دست نکشید و تصمیم گرفت که از عراق خارج شود. [248] برابر این توضیح، درواقع عراقیها روابط با شاه را، در چارچوب قرارداد 1975، بر پیروزی انقلاب در ایران و سقوط شاه ترجیح میدادند و به همین دلیل برابر درخواست شاه از رژیم عراق، فعالیتهای امام را محدود و در نهایت ایشان را مجبور کردند عراق را ترک کند.
تحلیل عراقیها از انقلاب ایران متکی بر چند مفهوم و مسئله است. برابر گزارش رادیو بغداد پس از سقوط شاه، ایرانیها تا مدت زیادی در رؤیای موهوم تکرار آزمایش در دیگر کشورهای اسلامی به سر میبردند و عراق اولین کشوری بود که انتخاب شد. [249] تحولات داخل عراق و گسترش فعالیت حزب الدعوه و سایر عوامل از نظر عراقیها بدان معنا بوده است که رژیم (امام) خمینی تصور میکرده که رژیم انقلابی عراق ناتوان است. [250] صدام سالها پس از آغاز جنگ در این باره گفت: «خمینی از زمانی که در پاریس بود فعالیتهایش را علیه ما شروع نمود و برای سقوط نظام ما فعالیت کرد.» [251] رادیو صوت الجماهیر، در یکی از تحلیلهای خود دربارهی انقلاب ایران به نقش
[ صفحه 107]
امریکا اشاره کرده و گفته است: «امریکا میخواست به جای شاه رژیمی را سر کار بیاورد که بتواند نهضت سراسری مردم ایران را منحرف کند و بر سر قدرت بنشیند و در عین حال، این رژیم جدید مسئولیت تکمیلی نقش ایران را برای خدمت به منافع امپریالیسم بینالمللی بر عهده بگیرد. به همین منظور، امریکا دار و دستهی خمینی را برای اجرای این مأموریت انتخاب کرد.» [252] .
مواضع عراقیها دربارهی انقلاب اسلامی ایران، تدریجا تغییر کرد؛ به ترتیبی که اظهارات آنها در سال 1365 و پس از عملیات فاو، حتی با مواضعشان در قبل یا آغاز جنگ تفاوت فاحش داشت. صدام در سال 1365 انقلاب را تجربهای مرموز و غیر طبیعی معرفی کرد و گفت: «عمر انقلاب ما 12 ساله بود و برخی گمان کردند که تجربهی جدید ایران توانایی شکست تجربهی قدیم عراق را دارد. این ارزشیابی آنها براساس محاسبات و مقایسههای سطحی کلاسیک و تجربههای دیگران در منطقه بود!» [253] چنان که روشن است در اینجا صدام موقعیت عراق را در برابر انقلاب اسلامی ایران و تحولات آن قدرتمند ارزیابی کرده است. این اظهارات، برخلاف تحلیلهای پیشین عراقیها دربارهی آثار انقلاب بر عراق و خطر فروپاشی رژیم آن و آراء دیگر تحلیلگرانی است که مواضع تحریکآمیز ایران را علت نگرانی عراق و حمله به ایران ذکر کردهاند! همچنین پس از افشای ماجرای سفر مک فارلین به ایران و پس از عملیات کربلای 4 در دی سال 1365، صدام طی سخنانی دربارهی نقش جریانهای صهیونیستی و امپریالیستی در انقلاب ایران گفت: «ما از ابتدا گفتیم، این رژیم مشکوک است و جریانهای صهیونیستی و امپریالیستی آن را در ایران به قدرت رساندند و مسائل را برای آن آسان ساختند تا در منطقه فساد ایجاد کند و برای خدمت به هدفهای صهیونیسم و تحکیم امپریالیسم، فتنه و هرج و مرج را در آن شایع کند.» [254] .
[ صفحه 108]
فارغ از تحلیلهای عراقیها از انقلاب ایران در زمان وقوع و پس از آن، اقدامات آنها در چارچوب تحولات ناشی از انقلاب و فرصتها و تهدیدهای آن انجام شد. نظر به اینکه چارچوب مناسبات ایران و عراق قبل از پیروزی انقلاب براساس قرارداد 1975 الجزایر تنظیم شده بود و عراقیها در شرایط خاصی قرارداد را امضا کرده بودند؛ لذا ابتدا در چارچوب آن امام را محدود و سپس اخراج کردند. پس از پیروزی انقلاب، براساس تغییر معادلات و موازنهی موجود، با استفاده از فرصت پیش آمده به تغییر قرارداد و لغو آن اقدام کردند. صدام طی سخنانی در مجلس عراق دربارهی شرایط تصویب قرارداد گفت: «قرارداد مارس 1975، در وقت خود یک تصمیم شجاعانه و حکیمانه و تصمیمی ملی و قومی بود که در آن وضعیت عراق را از خطراتی جدی، که یکپارچگی و آیندهی آن را تهدید میکرد، نجات داد و فرصت پیشبرد انقلاب و سازندگی و دستیابی به سطح عالی قدرت و پیشرفت و رفاه را به ملت ما اعطا کرد.» [255] .
برابر این توضیح، قرارداد 1975 الجزایر حاصل وضعیت خاصی بوده است و اقدام عراق براساس تصمیمی شجاعانه و ملی صورت گرفت که مهمترین دستاورد آن حفظ یکپارچگی عراق بوده است. در همین سخنرانی، صدام در توضیح وضعیت نظامی عراق اظهار داشت: «مشکل اصلی ما در نبرد این بود که اسلحه و مهمات ما نمیتوانست با اسلحه و مهمات و تجهیزات نامحدودی که ایران از امپریالیسم و صهیونیسم دریافت میکرد برابری کند. اوضاع ما، در آن زمان به حد خطرناکی رسیده بود. تجهیزات و مهمات ما رو به پایان گذاشت به طوری که برای نیروی هوایی فقط 3 بمب باقی ماند.» [256] با این توضیحات، صدام اقدام الجزایر را برای میانجیگری میان ایران و عراق چنین تعریف میکند: «با این ابتکار موافقت کردیم؛ زیرا آن را فرصتی برای نجات امنیت عراق میدانستیم.» [257] سخن او این معنا را دربر دارد که وقتی رژیم
[ صفحه 109]
عراق نتوانست مسائل خود را با ایران از طریق نظامی حل کند و امنیت و یکپارچگی خود را در مخاطره دید؛ راه حل سیاسی را برگزید. اما با تغییر وضعیت با وقوع انقلاب در ایران، عراق دیگر تعهدی بر رعایت قرارداد 1975 الجزایر نداشت؛ زیرا شرایط به سود عراق تغییر کرده بود. بر همین اساس صدام در مصاحبه با روزنامهی کویتی السیاسه در تاریخ 31 / 4 / 1359 گفت:
«اکنون ما نیروی نظامی کافی را برای بازپسگیری 3 جزیره اشغال شدهی خود فراهم کردهایم. ما پس از مارس سال 1975، نه سکوت کردهایم نه دچار رخوت و سستی شدهایم؛ بلکه از آن زمان تاکنون طی مدت 7 سال، و پس از درگیری در جنگ فرسایشی با شاه، توان و قدرت نظامی و اقتصادی خود را افزایش دادهایم.» [258] .
عراقیها در حالی که، بر اثر انقلاب، اوضاع را به سود خود ارزیابی میکردند دربارهی وضعیت ایران تحلیل خاصی داشتند؛ چنان که همان زمان طارق عزیز طی مقالهای در مجله الوطن در 15 مه سال 1980 نوشت:
«علائم برجستهی اوضاع ایران که در سایه این حکمفرمایان میگذرد چنین است:
1 - تشتت نیروهای نظامی
2 - تعدد مراکز تصمیمگیری و وجود اختلاف میان رهبران سیاسی و مذهبی که هرکدام از آنها به یکدیگر اتهاماتی نسبت میدهند.
3 - کشمکشهای میان اقلیتها و رهبران حاکم و عدم توانایی حل مشکلات آنها.
4 - وجود هرج و مرج و ناامنی.
5 - توقف کارخانههای تولیدی، تزلزل اقتصادی، افزایش بیکاری و نبود بسیاری از مواد غذایی در بازار.
6 - آشفتگی روابط با کشورهای منطقه و جهان.» [259] .
[ صفحه 110]
براساس این توضیحات، عراقیها وقوع جنگ را اجتناب ناپذیر [260] میدانستند؛ به ترتیبی که رادیو بغداد در چارچوب گزارش نهمین کنگرهی حزب بعث گفت: «پرسشی که ممکن است در اینجا پیش بیاید این است که آیا امکان جلوگیری از آغاز جنگ وجود داشت؟ بیگمان جواب منفی خواهد بود.» دلایل این امر از نظر عراقیها در چند موضوع نهفته است که اولین آنها، اقدامات تبلیغاتی ایرانی و همچنین خرابکاری داخلی و تجاوزات مرزی را شامل میشود. [261] صدام در سخنرانی خود به هنگام لغو قرارداد 1975 الجزایر، به حضور پسران بارزانی در ایران و قصد آنها علیه دولت عراق اشاره کرد. [262] وی همچنین در جای دیگر به سوءقصد علیه وزیر خارجه وقت عراق اشاره کرد. [263] در مجموع عراقیها معتقدند حتی اگر حملات تبلیغاتی ایران و سایر اقدامات آنها قابل تحمل میبود؛ تجاوز مستقیم ایران در روز 4 سپتامبر سال 1980 و شلیک توپخانهی سنگین به شهرهای خانقین، مندلی، زرباطیه و نفتخانه، به مثابهی اعلام جنگ بود و سکوت در برابر چنین اقدامی به معنی پذیرش و کشاندن جنگ به داخل خاک عراق بود و لذا رهبری عراق تصمیم گرفت با مقابله به مثل توپخانهی ایران را تا جایی به عقب براند که دیگر دسترسی به شهرهای مرزی عراق نداشته باشد؛ ولی انجام چنین مأموریتی آزادی منطقهی زینالقوس را ایجاب میکرد. [264] در جای دیگری از همین گزارش آمده است که در برابر رهبران عراق تنها 2 راه وجود داشت: مقاومت و جلوگیری از تجاوزات دشمن، یا تسلیم شدن به برنامههای (امام) خمینی. [265] .
[ صفحه 111]
پیرو همین مطالب، عراقیها اظهار داشتهاند در روز ششم دسامبر سال 1980 در جلسهای رهبری تصمیم گرفت به نیروهای مسلح میهنی دستور آزادی زینالقوس را بدهد و روز هفتم سپتامبر همان سال نیروهای مسلح عراق به منطقهی زینالقوس حمله بردند. [266] .
عراقیها به دلیل اینکه به تجاوز به ایران و آغاز جنگ متهم هستند در برابر تاریخ 22 سپتامبر 1980 (31 شهریور 59) برای آغاز جنگ، بر تاریخ 4 سپتامبر تأکید میکنند و آزادسازی زینالقوس را در چارچوب قرارداد 1975 الجزایر توجیه میکنند و برای توضیح علت حملهی سراسری به ایران بر مفهوم حقوقی پیشگیری [267] تأکید میکنند به این ترتیب که شورای رهبری عراق در 21 سپتامبر سال 1980 جلسهای تشکیل داد و براساس ارزشیابی بسیار دقیق نظامی شورا به این نتیجه رسید که رژیم ایران خود را برای حملهای
[ صفحه 112]
همه جانبه از زمین و هوا بر سرزمین و تأسیسات حیاتی عراق و پایگاههای نیروی هوایی آن آماده میسازد؛ لذا برای پیشگیری و اجتناب شورای رهبری تصمیم تاریخی خود را بر حملهی همه جانبه به مراکز نظامی و اشغال مناطق معینی اتخاذ کرد تا بتواند هدفهای زیر را تأمین کند: [268] .
«1 - میدانهای نبرد را از سرزمین عراق دور کند و از سرزمینها و شهرهای عراقی در برابر تجاوزات نظامی رژیم ایران مخصوصا توپخانههای آن محافظت نماید.
2 - رژیم حاکم بر ایران را از قدرت عراق و توانایی عراق بر شکست هرگونه تجاوز و همچنین نابودسازی پیشبینیهای جهان عرب و کشورهای جهان آگاه سازد. پیشبینیهایی که ایران را بر تجاوز به خاک عراق تشویق میکرد.
3 - رژیم ایران را مجبور سازد تا از توسعهطلبی در عراق و منطقه دست بردارد؛ حاکمیت عراق را در آب و خاک خود محترم شمرد؛ در امور داخلی عراق و کشورهای منطقه دخالت نکند؛ مخاصمه را خاتمه دهد و به توافقی برسد که هدفهای مذکور را تأمین کند.» [269] .
به این ترتیب، درواقع عراقیها به دنبال دستیابی به توافق جدیدی بودند که برخلاف قرارداد مارس 1975 الجزایر، که در شرایط برتری ایران بر عراق تحمیل شده بود، براساس برتری عراق بر ایران تنظیم شود و نظریات و منافع آن کشور را تأمین کند. به عبارت دیگر، عراقیها برای تحمیل برتری خود بر ایران راهحل نظامی را انتخاب کردند و بر این باور بودند که بدون برتری نظامی، نمیتوان قرارداد 1975 الجزایر را زیر پا نهاد.
برخی از مفاهیمی که مسئولان رژیم عراق بعدها دربارهی هدف جنگ بیان کردند بیشتر نشان میدهد که اهداف عراق بنا به وضعیت و به طور تدریجی، در طیفی وسیع طراحی و دنبال میشد. به عنوان مثال، همزمان با تجاوز سراسری ارتش عراق به ایران، در اطلاعیهی شورای فرماندهی انقلاب عراق در
[ صفحه 113]
تاریخ 31 / 6 / 1359 آمده است: «بعد از اینکه نیروهای مسلح ما سرزمینهای اشغال شدهی ما را، در مرزهای شرقی عراق، آزاد کردند و کنترل شط العرب به دست نیروهای عراق افتاد... ما از سرزمینهای اشغالی ایران بیرون خواهیم رفت؛ ولی اگر تاکتیک نظامی و امنیتی ارتش خودمان اقتضا کند که در این سرزمینها باشیم آن را همچنان تحت اشغال خود قرار خواهیم داد.» [270] .
برابر مندرجات اطلاعیهی شورای فرماندهی انقلاب عراق، درواقع اهداف این کشور فراتر از لغو قرارداد 1975 الجزایر بود و اشغال و حفظ بخشی از مناطق مرزی و شهرهای ایران نیز موردنظر بوده است. چنان که رئیس روابط خارجی عراق نیز گفته است: «عراق اکنون جنگی آزادیبخش را علیه ایران آغاز کرده است.» [271] فرماندهی نیروهای مسلح عراق نیز از سرنگونی دولت ایران سخن گفت. همچنین، وزیر دفاع عراق، در توجیه تجاوز عراق به ایران، دربارهی اهداف ایران برای صدور انقلاب [272] به عراق و کشورهای منطقه اظهار داشته است که «ظرف 18 ماه گذشته، رهبران ایران خواستهاند انقلاب اسلامی را به دیگر کشورها نیز صادر کنند و از مسلمانان شیعه در دیگر کشورهای خلیج فارس و همچنین از مردم عراق خواسته بودند که علیه حکومتهایشان سر به شورش بردارند.» [273] بعدها طارق عزیز، به مناسبت سالگرد جنگ عراق با ایران، در تلویزیون الشباب به مسئلهی انقلاب اسلامی و تأثیر آن در رویکرد قدرتهای خارجی به جنگ ایران و عراق، به نکتهای مهم اشاره کرد. او گفت: «دشمنان عراق در جنگ 8 سالهی ایران و عراق، از طرفی آرزوی شکست عراق
[ صفحه 114]
و پیروزی ایران را داشتند و از طرفی نمیخواستند ایران به خارج از مرزهای بینالمللی راه پیدا کند.» [274] توضیح طارق عزیز، ناظر بر این معناست که منطق مقابله با انقلاب اسلامی و مهار و کنترل آن همان گونه که در وقوع جنگ نقش داشت در تداوم آن نیز تأثیر داشت و درواقع اصول و رویکرد قدرتهای خارجی به جنگ و رفتار آنها را در حمایت از عراق و علیه ایران توجیه میکرد.
گسترش دامنهی جنگ، مسئلهی دیگری بود که عراقیها در کنگرهی نهم حزب بعث به آن اشاره کردند. در این گزارش نکات اصلی سخنرانی 17 سپتامبر سال 1980 رفیق صدام حسین به شرح زیر مشخص شده است:
1 - محدودیت زد و خوردهای نظامی از جانب عراق در جوابگویی به تجاوزات دشمنانهای که ایرانیان علیه شهرهای عراق انجام دادند و بازپسگیری سرزمینهای عراقی مذکور در قراردادهای بینالمللی، نظیر قرارداد 1975. (تا آن روز نیروهای عراق حتی به یک وجب از سرزمینهای ایران تعرض نکرده بودند.)
2 - استرداد حق تاریخی عراق در شط العرب، که در اوضاعی استثنایی در سال 1975 به عراق تحمیل شده بود.
3 - تأکید رغبت عراق در برقراری روابط حسن همجواری با ایران. [275] .
با اینکه عراقیها در تجاوز به ایران از اهداف مختلفی، از جمله براندازی دولت جمهوری اسلامی ایران، سخن گفته بودند در این گزارش، تأکید شده است که عراق به دنبال جنگ محدود بود و دلیل آن را به سخنان صدام در 17 سپتامبر سال 1980 در مجلس عراق ارجاع میدهد که طی آن رژیم عراق لغو قرارداد 1975 الجزایر را اعلام کرد.
این مواضع، متعاقب شکست عراق و عقبنشینی آن از سرزمینهای اشغالی، در کنگرهی نهم حزب بعث عراق در اواخر سال 1361، به منظور سلب مسئولیت عراق از آغاز جنگ و تداوم آن اعلام شد. درواقع، موقعیت برگزاری
[ صفحه 115]
کنگره بر دیدگاه عراقیها اثر داشت؛ چنان که در این کنگره از برتری هوایی و دریایی ایران در آستانهی جنگ صحبت شد. آنها اعلام داشتند که در زمان شروع جنگ، به خوبی آشکار بود که نیروهای ایران از جهت ادوات و امور فنی در نیروهای هوایی و دریایی بر عراق پیشی داشتند و عراق تنها از لحاظ نیروهای زرهی از ایران برتر بود. [276] واضح است که این اظهارات بیشتر برای توجیه ناکامیهای اولیهی عراق بوده است. حال آنکه عراقیها پیشتر، از ضعف و تشتت نیروهای نظامی ایران سخن میگفتند. پیرو همین سخنان، عراقیها دربارهی تمایلات ارتش ایران برای جنگ اظهار داشتند نیروهای ارتش ایران، که پس از تفوق رژیم (امام) خمینی دیگر ارزش و قدرت خود را از دست داده بودند، برخورد با عراق را فرصتی طلایی برای کسب مجدد نفوذ و اعتبار خود تلقی کردند تا شاید در آینده از طریق آن بتوانند قدرت را دوباره در دست بگیرند. [277] حتی اگر نیروهای ارتش ایران چنین تصوراتی را در سر میپروراندند بیان آن چه معنایی دارد؟ به نظر میرسد عراقیها برابر تصورات اولیهی خود دربارهی ارتش ایران، هیچ گونه مقاومتی را پیشبینی نمیکردند و به همین دلیل، برای توجیه تلاشهای ارتش جمهوری اسلامی ایران در برابر تجاوزات ارتش عراق، از این مفهوم سیاسی - اجتماعی بهره گرفتهاند.
در زمینهی نقش امریکا و شوروی (پیشین) در وقوع جنگ نیز، مواضع عراقیها در کنگره شایان توجه است. آنها معتقدند برخلاف مواضع ظاهری تقبیح جنگ، روسها در چارچوب منافع استراتژیک خود در منطقه عمل میکردند و حمایت از حزب کمونیست برای تضعیف حزب بعث بخشی از این تلاشها بوده است. حتی عراقیها، حزب کمونیست را به همکاری با حزب الدعوه متهم میکنند! [278] دربارهی امریکا نیز، عراقیها بر این نظر هستند که امریکاییها پیشبینی میکردند تا با درگیری عراق با ایران بتوانند موقعیتی مناسب و درازمدت برای کسب مجدد قدرت خود در ایران به دست
[ صفحه 116]
بیاورند. قدرتی که با سقوط رژیم شاه متزلزل شده بود. از سوی دیگر، امریکا تضعیف عراق و درگیری آن با یک جنگ فرسایشی طولانی، که به بازداری این کشور از فعالیت و تأثیر در سیاست منطقه بینجامد، جزئی از استراتژی و منافع استعماری امریکا بود. [279] .
نظریهی جمهوری اسلامی ایران
در این بخش به بررسی دیدگاه ایران، با تکیه بر مواضع رسمی و آشکار امام خمینی و سایر مسئولان جمهوری اسلامی ایران اهتمام خواهد شد.
ادراک عمومی از مفهوم جنگ و پیامدهای آن در جامعهی ایران در نیم قرن اخیر بیشتر متأثر از تجربهی جنگ جهانی دوم و اشغال ایران در شهریور سال 1320 بوده است که شکست، فقر، فساد و بیثباتی سیاسی - اجتماعی را در پی داشت. جنگهای ایران و روس در دوران قاجار و پیامدهای آن در تحقیر تاریخی ایران و آغاز دوران انحطاط سیاسی کشور و وابستگی آن در ذهن و خاطرهی جامعهی ایران باقی مانده است. درواقع، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران از آمادگی ذهنی و روانی و توان لازم برای مقابله با جنگ برخوردار نبود؛ بلکه مسئلهی اساسی آن نگرانی و دغدغه دربارهی فرایند انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بود. فروپاشی ساختار سیاسی نظام شاهنشاهی، آغاز جابهجایی برای استقرار ساختار جدید و ماهیت این نظام و همچنین بافت و ترکیب نیروهای آن یکی از بنیادیترین چالشهای جامعه ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود و کلیهی تلاشها و اقدامات فکری و عملی بر این مسئله متمرکز شده بود. در بستر چنین وضعیتی، نگرانی درباره خطرهای تهدیدکننده انقلاب و نظام در داخل و خارج کشور، حساسیت نسبتا زیادی را دربارهی تحرکات محیطی داخلی و خارجی برانگیخته بود که عمدتا، پیرو
[ صفحه 117]
نگرانیهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود. در این زمینه مرحوم سید احمد خمینی گفته است:
«به طور کلی وقتی جریان انقلاب اسلامی در پیش بود، یعنی همان زمانی که امام در پاریس تشریف داشتند یکی از مسائلی که پیشبینی میشد این بود که اگر انقلاب پیروز شود چه خطراتی آن را تهدید میکند؟... حدس میزدیم احتمال هم میدادیم که جنگی علیه انقلاب راه بیفتند.» [280] .
آقای هاشمی رفسنجانی، رئیس وقت مجلس شورای اسلامی، در خطبههای نماز جمعه در سال 1361 در 2 مرحلهی جداگانه به موضوع آمادگی قبلی عراق برای جنگ اشاره کرد. ایشان وقوع جنگ را در چارچوب سیاستهای امریکا به این ترتیب ارزیابی کرد که: «اصولا استراتژی دشمنان ما، یعنی امریکاییها، در فرض رفتن شاه از ایران، یکی همین بوده که از طرف یک کشور همسایه حمله گستردهای به ایران بکنند که دیدیم این کار را عراق کرد.» [281] .
ایشان مجددا به همین موضوع اشاره کرد که: «این جنگ بدون سابقه و مقدمه شروع نشد نقشهی جنگ در همان روزهای اول پیروزی انقلاب و شاید در طرحهای امریکا در زمان شاه ریخته شده بود. شاید هم نه،(ولی) به احتمال قوی چنین طرحی از قبل وجود داشته است.» [282] دکتر ولایتی، وزیر وقت خارجه، نیز بعدها طی تحلیلی با اشاره به نقش امریکاییها و کشورهای عرب منطقه در ترغیب عراق به آغاز جنگ گفت: «همهی قرائن، حکایت از یک تهیه و تدارک قبلی میکند.» [283] .
برداشت و تجربهی شخصی امام خمینی از حزب بعث و شخص صدام، به دلیل اقامت در عراق، تصور احتمال وقوع برخی مخاطرات را از جانب عراق برای انقلاب و نظام جمهوری اسلامی در امام ایجاد کرده بود. ایشان پس از پخش سخنان صدام در 31 شهریور سال 1359 برای حمله به ایران فرمودند:
[ صفحه 118]
«من صدای منحوس این آدم را شنیدم.»
و سپس اضافه کردند:
«از اولی که این حکومت اشتراکی روی کار آمد و مرحوم آقای حکیم تحریم کرد و آنها را تکفیر کرد، مردم عراق اینها را شناختهاند و بعد هم از اعمالی که انجام دادهاند اینها شناسایی شدهاند.» [284] .
امام در جای دیگری درباره صدام گفتند: «من از اولی که این شخص روی کار آمد گفتم به اشخاص که این آدم خطرناکی است. [285] اگر چنانچه خدای نخواسته دستش بازبشود از (میشل) عفلق بدتر است. [286] صدام حسین هم، مسلکش الحادی است و خودش ملحد است.» [287] .
پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، مناسبات ایران و عراق را دستخوش تغییر کرد و مسائلی که پیش از این میان 2 کشور وجود داشت مجددا در قالبهای جدیدی طرح شد. همچنین عراقیها براساس ارزیابی از تهدیدات و فرصتهای جدید، سیاستهای خود را تغییر دادند. آقای ولایتی معتقد است که شروع جنگ ارتباطی به رفتار حکومتهای موجود در ایران نداشت بلکه عراقیها در پی حس جاهطلبی و توسعهطلبی خود دیگر مفاد قرارداد 1975 را قبول نداشتند. [288] آقای هاشمی در پاسخ به این پرسش که «چرا عراق به ما حمله کرد مگر ما میخواستیم به عراق حمله کنیم.» میگوید:
«وقتی انقلاب در ایران پیروز شد مردم عراق، که از کشورهای دیگر به ما شبیهتر، بودند احساس کردند این راه خوبی است که اسلام در ایران پیمود و انقلاب «الله اکبر» در دنیا اتفاق افتاد. آنهایی که «الله اکبر» بلد بودند فهمیدند که اگر همهی مردم با هم «الله اکبر» بگویند میشود جلو رفت و عراق خودش را در این میدان مورد تهاجم دید. اینکه تهاجم نظامی نبود او دید که باید جلوی این راه را ببندد. این اتفاق در عراق نباید رخ بدهد. عراق به این هم اکتفا نکرد آمد و پیشدستی کرد.» [289] .
[ صفحه 119]
آقای هاشمی در جای دیگری دربارهی وضعیت داخلی عراق و آمادگی آنها برای انقلاب اظهار داشت: «صدام پس از پیروزی انقلاب اسلامی متوجه شد اولین ملتی که به دنبال ایران به راه خواهد افتاد عراق است، برای اینکه در عراق همهی شرایط مناسب بود. ملت به شدت ناراضی بودند. اکثریتی از مردم عراق حاضر بودند در خط امام حرکت کنند، علمای عراق حاضر بودند در خط امام حرکت کنند، علمای عراق حاضر بودند پیشتاز حرکت مردمی عراق باشند و حزب بعث عراق کمتر از خاندان پهلوی در عراق منفور نبود و الهامی که مردم از انقلاب ایران میگرفتند اینها را خیلی قویتر و نیرومندتر میکرد. [290] چون شاهد این انقلاب بودند از خود پرسیدند چرا در عراق انقلاب نشود؟ و عراق این حرکت را به حساب ما گذاشت و راه را در جنگ دید. اصولا این بحث مطرح نبود که ایران قصد تحریک دارد؛ بلکه هدف جلوگیری از تکرار این انقلاب، مأیوس کردن مردم کشورهای دیگر و مسدود ساختن راه نفوذ انقلاب به دیگر کشورهای جهان بود.» [291] .
ایشان بر پایهی همین تحلیل معتقد است که صدام در روزهای اول پیروزی انقلاب در کنار ایجاد برخی مزاحمتها برای جمهوری اسلامی سعی میکرد به گونهای عمل کند که انقلاب ایران و امام، او را تأیید نمایند تا ملت عراق را خلع سلاح کند؛ ولی بیداری امام و حقانیت انقلاب مانع از این کار شد و صدام نیز در پاسخ، برنامههای ایذایی را شروع کرد. [292] .
با فرض پذیرش نقش انقلاب اسلامی، در تغییر مناسبات ایران و عراق به نظر میرسد همسویی منافع صدام با امریکا و غرب و کشورهای منطقه برای مقابله با انقلاب اسلامی به عنوان تهدیدی جدید، نقش تعیینکنندهای در جهتدهی به مواضع و رفتار عراقیها داشته است. مقام معظم رهبری دربارهی تأثیر انقلابها اظهار داشتند که انقلابها به حکم آنکه با قدرتهای بزرگ مقابله میکنند عموما در معرض تجاوز هستند. ایشان در همین زمینه
[ صفحه 120]
توضیح دادهاند: «همان طور که میدانید انقلابها در مقابل حملات خارجی خیلی شکننده هستند و از جمله عواملی که برای به زانو درآوردن انقلابها در دنیا به کار میرود حملههای داخلی و خارجی است. چنان که در امریکای لاتین در افریقا در آسیا و هر جا که انقلابی به وجود آمده از 10 سال پیش تا امروز برای اینکه آن انقلاب را به زانو دربیاورند یک همسایه را بر ضد او تحریک کردهاند. انقلابها در مقابل حملات خارجی شکنندهاند، به نحوی که یا اصل انقلاب از بین میرود، یا انقلابیها از انقلابی بودن دست برمیدارند و با پناه بردن به قدرتها تسلیم میشوند.» [293] .
آقای هاشمی عقیده دارد اگر ایران انقلاب نکرده بود و اسلام حاکم نشده بود؛ چنین جنگی نیز تحمیل نمیشد. هدف جنگ سرکوبی اسلام و نابودی انقلاب بود؛ [294] زیرا ابرقدرتها از انقلاب راضی نبودند. [295] آقای رضایی، فرماندهی پیشین کل سپاه پاسداران، دربارهی وقوع جنگ در چارچوب نظریهی به هم پیوستگی جنگ و انقلاب معتقد است کلیهی رخدادهایی که در فاصلهی زمانی پیروزی انقلاب تا شروع جنگ در مناطق مختلف کشور، نظیر گنبد، کردستان، خوزستان و سیستان و بلوچستان، واقع شد زمینههای وقوع جنگ بود و اساسا جنگ برای نابودی انقلاب و جداسازی ملت ایران از انقلاب بود. [296] عراق، امریکا، غرب و کشورهای منطقه انقلاب اسلامی ایران را تهدیدی برای خود ارزیابی میکردند و کلیهی تلاشهای خود را بر همین اساس برای مقابله با انقلاب همسو کردند. وضعیت داخل ایران نیز، در ابعاد مختلف، به ویژه از لحاظ مناقشات سیاسی و کاهش قدرت دفاعی کشور، برای عراق فرصت مناسبی فراهم آورده بود؛ لذا ارزیابی از وضعیت داخلی کشور و تلاش با هدف جلوگیری از تثبیت نظام تازه استقرار یافته و تضعیف آن [297] تأثیر بسزایی در تصمیمگیری عراق و متحدان بینالمللی و منطقهای آن و تسریع ایجاد تمهیدات لازم برای آغاز جنگ داشت.
[ صفحه 121]
آقای هاشمی در این زمینه اظهار داشت: «از نظر آنها، چون ایران تازه انقلاب کرده و ارتشش از هم پاشیده بود و نیروی مسلحی نداشت؛ برنامهی دفاعیش تنظیم نشده و سازمان اداریش هنوز نظم نگرفته بود و کار چندان مشکلی به نظر نمیرسید.» [298] .
او در پاسخ به اینکه «آیا انقلاب ایران میتوانست موجب تحریک عراق برای حمله به ایران شود» در کنفرانس بینالمللی تجاوز و دفاع اظهار داشت. [299] «ما ترورها و انفجارهای روزانه و کودتا داشتیم، کودتای نوژه چند هفته قبل از آغاز جنگ اتفاق افتاد و در کل تصور اینکه ایران این همه بر خود مسلط باشد که به این زودی عراق را تحریک کند از نظر آشنایان به تاریخ و سیاست محال بوده است. ممکن است ما سخن گفته باشیم که، پیش از آن نیز حرفهای خود را همیشه میزدیم و اکنون نیز بیان میکنیم. اما اینکه بخواهیم در یک کشور همسایه برنامهای پیاده کنیم محققا انقلاب ما آماده نبود و همه به این امر اذعان دارند. در آن زمان حتی ارتش ما نیز آمادهی دفاع نبود. بنابراین ادعای عراق که ما قصد تحریک این کشور را داشتیم پذیرفتنی نیست.» [300] .
آقای ولایتی نیز در چارچوب مفاهیم مورد اشاره آقای هاشمی بر این باور بود که «وضعیت ایران، پس از انقلاب عراق را به طمع انداخت. [301] و انقلاب عامل جنگ نبود؛ بلکه به هم ریختگی ناشی از آن، عراق را تحریک کرد [302] تا به ایران حمله کند.» [303] وی بر پایهی همین وضعیت، بر اجتناب ناپذیری جنگ ایران و عراق تأکید داشت و تصریح کرد: «کسانی که در داخل یا خارج اظهار میکنند حکومت جمهوری اسلامی ایران میتوانست جلوی وقوع جنگ را بگیرد اشتباه میکنند. [304] ممکن است بعضی از ندانمکاریها که بعد از انقلاب شد به طبیعت اینکه حکومت تازهکار بود...، بعضی کارها نباید میشد ولی شد؛ اما اینها در آن درجه از اهمیت نبود که چنین جنگ بزرگی را توسط
[ صفحه 122]
یک کشور همسایه علیه ما برانگیزد.» [305] .
وجه تمایز جنگ ایران و عراق آن است که این جنگ میان انقلابی مردمی و در عین حال تنها، و رژیمی وابسته و متکی به قدرتهای بزرگ دنیا آغاز شد. [306] در حالی که اکثر کشورها از وقوع آن اظهار خوشحالی کردند. [307] همین امر سبب شد در این جنگ ناخواسته ایران متحمل حداقل 1000 میلیارد دلار خسارت مالی و بیش از 200 هزار شهید و جانباز و مصدوم شود. [308] .
فارغ از کلیهی ملاحظات و عوامل مؤثر در آغاز جنگ، دیدگاههای متفاوتی دربارهی اهداف عراق اظهار شده است. امام خمینی مواضع عراق را پس از تجاوز به ایران، در چارچوب سیاستها و منافع امریکا با این عبارات تفسیر کردند. «ما با امریکا در ستیزیم و امروز دست امریکا از آستین دولت عراق بیرون آمده است. [309] اگر ما با امریکا و سایر ابرقدرتها کنار آمده بودیم گرفتار این مصائب نبودیم. [310] ایران خواسته است از هر جهت با شیطان بزرگ قطع رابطه کند، امروز گرفتار این جنگهای تحمیلی است. امریکا عراق را وادار نموده است خون جوانان ما را بریزد. [311] این جنگ، جنگ اسلام است به هواداری کفر و صدام حسین به حسب حکم شرعی کافر است و هم طرفدار کفار است، طرفدار کارتر است و به واسطهی طرفداری از کارتر و گرفتن قوا از او، دارد به ایران حمله میکند.» [312] امام همچنین مردم عراق را به مقابله با صدام دعوت کردند و فرمودند: «ما محمدرضا را بیرون کردیم و شما هم باید این شخص را بیرون کنید از عراق.» [313] .
عراق در جنگ با ایران، اهداف مختلفی را دنبال میکرد که یکی از مهمترین آنها تضعیف و تزلزل جمهوری اسلامی و نهایتا سقوط آن بود. [314] هدف سیاسی دیگری که با همین هدف اول همراه بود تجزیهی ایران بود. [315] آنها حتی نقشهی خوزستان را به صورت تجزیه شده ترسیم و در کتابهایشان
[ صفحه 123]
چاپ کردند. [316] درواقع عراقیها با هدف جاهطلبانهی سیادت بر خلیج فارس و کنترل قدرتهای پیرامون آن این جنگ را تدارک دیدند. [317] .
پیامدهای انقلاب، به تغییر موازنهی قوا و پیدایش خلأ قدرت در سطح منطقه منجر شد و بخشی از تلاشهای عراق نیز، برای جبران این خلأ بود. آقای محسن رضایی در این باره گفته است: «عراقیها مخصوصا شخص صدام، در زمانی که احساس کرد موازنهی قوا به هم خورده، یک فرصت نظامی به دست آورده است و سیستم امنیتی منطقهی حیاتی خلیج فارس به هم میخورد و سازمان و آرایش قدرت تغییر خواهد کرد، به فکر افتاد که خلأ قدرت احتمالی را که در آینده به وجود میآید پر کند... ولی ابتدا با همسو کردن منافع خود با امریکا سعی در پر کردن خلأ قدرت در منطقه داشت. در ضمن بعضی از منافعی را هم که به طور تاریخی در پی کسب آن بود دنبال میکرد، مانند: اروندرود، توسعهی سواحل جنوبی خلیج فارس، سلطهی دریایی بیشتر در شمال خلیج فارس و افزایش نقش سیاستگذاری در منطقه و اینکه از نظر سیاسی بتواند در سرنوشت کشورهای عربی نقش بیشتری داشته باشد.» [318] .
آقای ولایتی رفتار و اقدامات عراق را، تحت عنوان جاهطلبی صدام، به این ترتیب توضیح داده است که: «دولت عراق از ابتدا جاهطلبی داشت، حداقل طالب سیادت در جهان عرب بود و لذا از لحاظ نظری 2 موضوع را مطرح کرده بودند؛ یکی اینکه اعراب ایرانی - خوزستانی به ادعای حکومتهای عراق اینها تحت فشار، مثلا حکومت جمهوری اسلامی، بودند و دیگر اینکه جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک، که امارات به ناحق مدعی آنهاست، عراق هم از امارات حمایت میکند.» [319] .
بر پایهی این توضیحات میتوان نتیجهگیری کرد که ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی به علت درگیری در مشکلات داخلی و سعی در تداوم انقلاب
[ صفحه 124]
و حفظ آن نمیتوانسته است تلاشهای خود را بر صدور انقلاب متمرکز کند. در عین حال، ماهیت تحولات ایران و سقوط شاه پیامدهای نگرانکنندهای را در سطح منطقه و جهان به دنبال داشت که نمیتوان تأثیرات آن را نادیده گرفت. نگرانیهای موجود در امریکا، غرب و کشورهای منطقه از انقلاب اسلامی و تلاش برای اعادهی وضعیت پیشین با تحریکات داخلی و خارجی، روندهای غیرقابل بازگشتی برای تشدید خصومتها میان ایران و امریکا، و ایران و عراق را نهادینه کرد که تدریجا به صورتی اجتناب ناپذیر به درگیری نظامی انجامید. فرصتها و تهدیدهای حاصل از سقوط شاه و پیروزی انقلاب اسلامی، مسیر مواضع و سیاستهای امریکا و عراق را تغییر داد. در مجموع، گرچه عراق این تهدیدات را بهانهی تحریکات خود قرار داده بود؛ ولی فرصتهای حاصل از وضعیت داخلی ایران، فضای منطقه و حمایتهای بینالمللی در تصمیمگیریهای عراق تأثیر بیشتری داشتند.
با گذشت بیش از دو دهه از آغاز جنگ، با رویکرد درونی برای بهرهبرداری از دستاوردهای جنگ میتوان تأکید کرد که عدم درک روشن از جنگ و پیامدهای آن، کمتجربگی در ادارهی کشور و شناخت صحیح وضعیتهای مختلف و بیان برخی مواضع و شعارها، هریک در شکلگیری بستر وقوع جنگ نقش داشتهاند؛ ولی بدان معنا نیست که این مسائل، عامل وقوع جنگ بودهاند و با نبود آنها، جنگ نیز اتفاق نمیافتاد و اصولا، چنین تصوراتی دربارهی علت وقوع جنگ نشاندهندهی درک سطحی عوامل مؤثر در تجاوز عراق به ایران است. از دیگر سو، واضح است که حمایتهای بینالمللی و ملاحظات مختلف، نقش اساسی در تمهیدات جنگ و تدارک تجاوز عراق به ایران داشتهاند. در هر صورت، اگر وقوع جنگ به هر دلیلی اجتنابپذیر میبود، قطعا انجام نمیشد. بنابراین وقوع جنگ و تداوم آن به مدت هشت سال معرف این است که زمینههای لازم برای وقوع جنگ وجود داشته است؛ اما
[ صفحه 125]
باید دربارهی عواملی که نقش اصلی یا فرعی داشتهاند عمیقا بحث و بررسی انجام شود. در این فصل هدف از بیان نظریههای وقوع جنگ و نظریههای موجود دربارهی جنگ ایران و عراق و دیدگاههای ایران و عراق این بوده است که اجتنابپذیری یا اجتناب ناپذیری جنگ در یک بررسی منطقی مجددا بازیابی شود تا تحلیل جنگ هشت ساله مبنای تصمیمگیریهای دفاعی و استراتژیک در برابر بحرانهای فعلی و آینده قرار گیرد.
[ صفحه 132]
رقابت، درگیری، همکاری
اشاره
مناسبات ایران و عراق در چند سدهی اخیر، فراز و فرودهای فراوانی داشته است که البته بیشتر صورت کشمکش داشته است تا روابط دوستانه [320] و اکنون 2 کشور وارث گذشتهای هستند که تحت تأثیر عوامل متعدد داخلی، منطقهای و بینالمللی شکل گرفته و ریشهی بسیاری از اختلافات ایران و عراق را تشکیل میدهد. [321] در عین حال،این موضوع بدان معنا نیست که هر گونه مناقشهای میان 2 کشور صرفا متکی بر ریشههای تاریخی است؛ بلکه در
[ صفحه 133]
بسیاری از مواقع، اختلافات پیشین تنها نقش بهانه یا بستر مناقشات را داشتهاند.
در دورهی عثمانی، مناسبات ایران آن کشور با وجود اشتراکات بسیار زیاد فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، بیشتر از رقابتهای شیعی - سنی و در چارچوب معادلات بینالمللی تأثیر میپذیرفت. با فروپاشی دولت عثمانی و تقسیم امپراتوری آن کشور میان انگلیس و فرانسه، سیستم حاکم بر کشورهای خاورمیانه تحت تأثیر عوامل جدید و با اولویت تأمین منافع غرب شکل گرفت. اختلافات ایران و عثمانی نیز با ماهیتهای شیعی و سنی، تدریجا به دولتهای جدید منتقل شد. [322] .
فردهالیدی معتقد است که ویژگی منطقهی خاورمیانه به دلیل تنوع بیش از حد و عدم ثبات، مسائل این منطقه را از سایر مناطق جهان متمایز ساخته است و بسیاری از کشورهای این منطقه، بیثبات هستند و با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم میکنند. به همین علت نیز، مرزهایی را نیروهای استعمارگر در میان آنها ترسیم کردند که پس از عقبنشینی آنان، همچنان بر جای ماندهاند. علاوه بر این مسائل، سلطهگری سرمایهداری، پیوندی خشن و چالشآمیز میان آنها و کشورهای قدرتمند به وجود آورده و بسیج مردم و تجهیز آنها علیه نیروهای خارجی را باعث شده است. [323] .
مناسبات ایران و عراق، پس از فروپاشی دولت عثمانی و استقرار ساختار جدید قدرت در سطح بینالمللی، در چارچوب منافع و راهبردهای منطقهای انگلیس شکل گرفت. به همین دلیل، اگر در گذشته اختلافات 2 کشور به نوعی با تماسهای مستقیم و مذاکره حل و فصل میشد در دورهی جدید این اختلافات ماهیت گسترده و ریشهدارتری پیدا کرد. [324] پس از خروج نیروهای انگلیس از منطقه و جایگزینی امریکا در آغاز دههی 1970، رفتار و مواضع ایران و عراق در چارچوب معادلات جدید منطقهای شکل گرفت و دنبال شد.
[ صفحه 134]
چنین به نظر میرسد که با توجه به ملاحظات ژئوپلتیک [325] و اهمیت نفت و تجارت برای قدرتهای بزرگ و اقتصاد جهانی و ضرورت تأمین امنیت اسرائیل در منطقه، چشمانداز مناسبات بعدی ایران و عراق، همچون گذشته خواهد بود!
ضرورت تحلیل روند تحولات حاکم بر مناسبات کشورهای ایران و عراق، که تاکنون تجربهی 2 جنگ را قبل و بعد از انقلاب پشت سر نهادهاند؛ این پرسش را به میان میآورد که مناسبات آنان چگونه و براساس چه الگویی باید بررسی شود؟ و آیا اساسا چنین امری امکانپذیر است؟ عوامل تأثیرگذار بر آن کداماند؟
در یک نگاه کلی به نظر میرسد معادلات منطقهای و بینالمللی همراه با تحولات داخل ایران یا عراق نقش تعیینکنندهای در شکلدهی مناسبات 2 کشور داشته است. گراهام فولر، مناسبات ایران و عراق را پس از فروپاشی عثمانی به 3 دوره تقسیم کرده است: [326] .
دورهی اول: ساختار سیاسی هر 2 کشور پادشاهی بود. بسیاری از توافقنامهها در همین دوره امضا شد. و مشارکت ایران و عراق در پیمان سنتو به همکاری آنان در پیمانی نظامی و منطقهای منجر شد.
[ صفحه 135]
دورهی دوم: انقلاب در عراق با کودتای سال 1958، مناسبات 2 کشور را تغییر داد. اعلام خروج نیروهای بریتانیا از منطقه، فرصت جدیدی را برای رقابت میان 2 کشور به وجود آورد. فضای منطقه بر اثر رشد ناسیونالیسم عرب در مناقشهی اعراب و اسرائیل (به ویژه ظهور عبدالناصر، رئیس جمهور مصر،) دگرگون شد. در این دوره، درگیری ایران و عراق به امضاء توافقنامهی 1975 الجزایر و آغاز دورهی جدیدی از همکاری میان 2 کشور منجر شد.
دورهی سوم: معادلهی جدید میان رژیم سلطنتی ایران و رژیم انقلابی عراق، بر اثر وقوع انقلاب اسلامی دگرگون شد و به خلأ قدرت در منطقه انجامید. اولویت عراق از اسرائیل به ایران تغییر یافت و همین تحول باعث شد عراق در روابط خود با ایران سیاستهای جدیدی اتخاذ کند.
با فرض پذیرش این تقسیمبندی مسیر تحول در مناسبات ایران و عراق، براساس نوع حکومت در 2 کشور، معادلات منطقهای و بینالمللی، [327] ماهیت مناسبات ایران و عراق مشخص میشود. در دورهی اول، ماهیت نظام پادشاهی در ایران و عراق و رفتار 2 کشور در چارچوب سیاستهای منطقهای انگلیس، به دلائلی از جمله منافع منطقهای انگلیس، نه تنها به هیچ گونه مناقشهای منجر نشد؛ بلکه آنان علاوه بر تنظیم روابط براساس مشترکات، تحت تأثیر سیاستهای انگلیس، در پیمانی نظامی و منطقهای با یکدیگر همکاری کردند. در دورهی دوم، به موازات تشدید جنگ میان اعراب با اسرائیل، پس از اشغال کشور فلسطین، و تضعیف قدرت انگلیس و آمادگی برای خروج از منطقه، انقلاب در عراق زمینههای پیدایش خلأ قدرت و تشدید نوعی رقابت را به وجود آورد. در این دوره، سیاستهای امریکا به بروز جنگ میان ایران و عراق منجر شد و در نهایت با امضای عهدنامهی بغداد در سال 1975، عملا عراق مهار شد. در دورهی سوم، انقلاب اسلامی ایران معادلات حاکم بر منطقه را تحت تأثیر قرار داد و احساس خطر گسترش انقلاب ایران به تغییر
[ صفحه 136]
اولویتهای عراق و تمرکز تلاشهای بینالمللی و منطقهای برای مهار انقلاب اسلامی و در نتیجه تهاجم عراق به ایران انجامید.
درواقع، در 3 دورهی گذشته، مناسبات ایران و عراق تحت تأثیر تحولات داخلی، مداخلات و منافع بیگانگان بوده است. چنان که در بررسی و تبیین تحولات حاکم بر مناسبات 2 کشور ایران و عراق نیز، مشخص میشود که اکثر سیاستگذاریها با تأکید بر معادلات منطقهای و ضرورت ایجاد توازن قوا در منطقه با مهار عوامل تأثیرگذار بر تغییر آن انجام شده است. دکتر مجتهدزاده، با نگرش ژئوپلتیکی به ملاحظات امنیتی منطقهی خلیج فارس و عوامل مؤثر در موازنهی قوا، نوشته است:
«زندگی سیاسی تنها براساس موازنه تداوم خواهد یافت و در منطقهی خلیج فارس این موازنه براساس مثلثی ژئوپلتیک یعنی ایران، عربستان و عراق شکل میگیرد؛ بدین معنا که اگر بین این کشورها موازنهی امنیتی به خطر بیفتد، امنیت عمومی منطقه نیز دچار مخاطره خواهد شد.» [328] .
وی در توضیح روند تغییر موازنه و تأثیر آن بر رفتار ایران و عراق نوشته است:
«در اوایل دهه 1950، که نوعی تفاهم بین 3 کشور وجود داشت، بریتانیا هیچ حرفی برای گفتن نداشت، اما با کودتای عبدالکریم قاسم در عراق و ادعاهای آن، این موازنه بر هم خورد و حضور بریتانیا پررنگ شد. دوره حکومت برادران عارف در عراق نیز، دورهی آرامش است؛ اما با روی کار آمدن بعث و صدام توازن دوباره برهم خورد.» [329] .
هنری کیسینجر، وزیر خارجهی وقت امریکا و طراح استراتژی منطقهای این کشور، دربارهی سیاستهای امریکا و غرب پس از خروج انگلیس از منطقه نوشته است:
«برای منافع ایالات متحده و جهان غرب ضروریست که موازنهی قدرت منطقهای
[ صفحه 137]
به گونهای حفظ شود که نیروهای میانهرو در معرض خطر قرار نگیرند و منابع نفت که برای اقتصاد اروپا، ژاپن و ایالات متحده امری حیاتی است به دست دشمن نیفتد؛ لذا غرب یا خود موازنهی قدرت را فراهم کند یا قدرتی منطقهای را قادر به انجام این کار سازد.» [330] .
کیسینجر، دربارهی نقش ایران در استراتژی منطقهای امریکا، با تأکید بر موقعیت جغرافیایی این کشور نوشته است:
«گرچه در سالهای دههی 1970 شاه به مظهر دوستی 2 کشور تبدیل شده بود، ولی منافع منطقه به یک فرد بستگی ندارد بلکه منعکسکنندهی واقعیتهای سیاسی و استراتژیکی است که همچنان پابرجاست. انگیزهی اصلی ما بیشتر براساس درک اهمیت جغرافیایی، [331] منابع طبیعی و هوش و استعداد ملت ایران بود.» [332] .
[ صفحه 138]
وی سپس با اشاره به تعیین جایگاه و نسبت ایران یا عراق یا منافع امریکا و غرب نوشته است:
«درواقع، مفهوم واژهی دشمن نیز همانند خود منطقه دستخوش تغییرات پی در پی بوده است. تا اواخر سالهای دههی 1970، ایران رکن سیاست امنیتی امریکا در خلیج فارس بود؛ ولی انقلابی درونی که ایالات متحده قادر نبود مانع از پیروزی آن شود یا بر آن تسلط یابد، آن کشور را به عمدهترین خطر برای امنیت منطقه تبدیل کرد و وظیفهی محافظت از منافع غرب در خلیج فارس پیچیدهتر شد؛ زیرا عراق، دومین کشور منطقه، پس از پایان جنگ با ایران، در سال 1988، خود نیز به دشمن تبدیل شد.» [333] .
چنان که روشن است کیسینجر تصریح کرده است که در سالهای دههی هفتاد، ایران رکن سیاست امنیتی امریکا بود و پس از آن، عراق در طول 8 سال جنگ در چارچوب منافع امریکا علیه ایران عمل کرد؛ ولی چندی بعد عراق هم به دشمن تبدیل شد و امروز امنیت خلیج فارس، در برابر 2 کشور نیرومند ایران و عراق و مجموعهای از کشورهای ضعیف، از چالشهای آینده امریکا است. بر همین اساس، کیسینجر بر این باور است که دیپلماسی سنتی حکم میکند که روابط امریکا با عراق بهبود یابد تا دست کم یکی از آنها (ایران یا عراق) بتواند بخشی از موازنهی قدرت را در منطقه شکل دهد. [334] عراق نباید چنان نیرومند باشد که موازنهی قوا را در منطقه برهم زند و نه آن چنان ضعیف که نتواند استقلال خود را در برابر همسایگان طمع کار خود، به ویژه ایران! حفظ نماید. [335] .
وی در عین حال تأکید کرده است که تا زمانی که صدام بر سر کار است، هیچ گونه تماسی [336] نمیتواند براساس موازنهی قدرت با او صورت گیرد. [337] .
[ صفحه 139]
کیسینجر، درواقع براساس ضرورتهای منافع امریکا و موازنهی مورد نظر آن حتی بر ضرورت جا به جایی قدرت در عراق تأکید کرده و هرگونه تماس با عراق را برای ایجاد موازنهی قوا به دوران پس از برکناری صدام [338] محول کرده است.
برژینسکی، یکی دیگر از نظریهپردازان امریکایی، در زمینهی معادلات منطقهای، ایجاد موازنهی قوا و نحوهی ارتباط با ایران یا عراق به منظور خنثی کردن قدرت یکی با دیگری اظهار داشته است که: «دولت ایران نسبت به عراق موضعی خصمانه دارد، پس به سود ماست که با یکی از این 2 کشور روابط بهتری داشته باشیم تا بدین وسیله بتوانیم کشور خطرناکتر را منزوی کنیم.» [339] .
نیل پارتریک، عضو مؤسسهی سلطنتی نیروهای متحد برای مطالعات دفاعی انگلیس، با طرح این پرسش که چگونه میتوان منافع استراتژیک را، از قبیل عرضهی نفت ارزان از خلیج فارس، حفظ کرد و آیا این کار از طریق حفظ موازنهی قوا به صورت سنتی آن امکانپذیر است؟ [340] با نگرشی انتقادی به ایجاد موازنهی قوا به روش سنتی گفته است که:
«هماکنون اوضاع فرق کرده است و دیگر مانند سالهای دهه 1980 نیست. همگان در امریکا معتقدند که تغییرات بنیادینی در ایران در شرف وقوع است. سیاست خارجی ایران در خلیج فارس و در قبال کشورهای شورای همکاری خلیج فارس بر تشنجزدایی استوار شده است. حال اگر در طی یکی دو سال
[ صفحه 140]
آینده، رژیم صدام در عراق سقوط کند و رژیمی دمکراتیک و کثرتگرا جانشین آن شود، میتوان گفت منافع استراتژیک غرب در منطقهی خلیج فارس تأمین شده است.» [341] .
وی معتقد است که با روند تحولات در ایران، اگر در عراق رژیم جدیدی بر سر کار آید منافع استراتژیک غرب در منطقه تأمین خواهد شد. این نظریه بر ماهیت تحولات درونی در ایران و عراق با ویژگی دمکراتیک استوار است و در عین حال به نظر میرسد تلاش برای مداخله در عراق و تغییر رژیم صدام در چارچوب این نظریه توصیه و تشویق میشود.
حال بر پایهی نظریهی برژینسکی و کیسینجر، با تأکید بر موازنهی منطقهای و نقش ایران و عراق در این مسیر و نظریهی نیل پارتریک، با تأکید بر ایجاد نظام دمکراتیک در ایران و عراق برای تأمین منافع استراتژیک غرب، مناسبات ایران و عراق براساس منافع مشترک 2 کشور و مستقل از هرگونه مداخله و تحریک [342] چگونه قابل پیگیری و تحقق خواهد بود؟ بدیهی است این رویکردها، منطق حضور قدرتهای خارجی را برای برقراری توازن قوا در منطقه توجیه میکند و تحقق این مفاهیم، مانع از شکلگیری مناسبات ایران و عراق بر پایهی منافع مشترک خواهد شد و روند تحولات داخلی 2 کشور نیز از مداخلهی بیگانگان مصون نخواهد بود.
[ صفحه 141]
آغاز بحران در مناسبات ایران و عراق
تشکیل دولت عراق [343] پس از فروپاشی دولت عثمانی در چارچوب سیاستهای منطقهای انگلیس سبب شد با به هم پیوستن 3 استان بصره، بغداد و موصل، کشور جدید تأسیس شود. [344] به نوشتهی هنری کیسینجر این کشور چند ملیتی، که به منظور خدمت به منافع استراتژیک و اقتصادی بریتانیا تأسیس شده بود، پس از نیل به استقلال به وسیلهی خاندان هاشمی اداره میشد و ستون فقرات استراتژی بریتانیا در ناحیهی خلیج فارس به شمار میرفت. به دنبال شکست و تحقیر انگلیس در عملیات سوئز در سال 1956، خاندان هاشمی در سال 1958 منقرض [345] و پیمان بغداد از پایه متزلزل شد. [346] اختلافات ایران و عراق که از دورهی عثمانی به دورهی جدید منتقل شده بود
[ صفحه 142]
همچنان بر روابط 2 کشور سایه انداخته بود و ایران برای به رسمیت شناختن عراق بر حل اختلافات خود تأکید داشت. در همین چارچوب، عهدنامهی سرحدی سال 1937 / 13 تیر ماه سال 1316 میان 2 کشور امضا شد. [347] با سقوط حکومت عبدالکریم قاسم در سال 1963، روابط ایران و عراق بهبود یافت و تا سال 1968، که حزب بعث در عراق به قدرت رسید، ادامه داشت. هرچند که در این مدت نیروهای مسلح عراق تجاوزاتی به ایران کردند و همین امر موجب شد تا وزیر امور خارجهی ایران در مجلس سنا ضمن اشاره به تجاوزات مذکور، تمایل دولت ایران را به حل و فصل اختلاف بین 2 کشور از طریق مسالمتآمیز ابراز دارد. [348] .
حزب بعث [349] عراق بعد از 10 سال حکومت نظامی، 4 کودتای موفق و
[ صفحه 143]
شمار چشمگیری از تلاشهای ناموفق قدرت را با کودتا به دست گرفت [350] و دگرگونی عمیقی در ساختار و نقش نیروهای مسلح به وجود آورد [351] و بعدها رژیم بعث، یکی از نیرومندترین ارتشهای کشورهای عربی را ایجاد کرد. [352] .
جهانبینی بعثی، بر پایهی عقیده به نظم جهانی از ارتباطات قدرت منشأ گرفته است. در این نظم امپریالیستی، دولتهای مقتدر از راه استثمار و تقسیم کشورها، قدرتشان را تحکیم میبخشند و گسترش میدهند و تنها خیزش دوبارهی ناسیونالیستی از راه انقلاب و وحدت میتواند الگوی ارتباطات قدرت تحمیلی امپریالیستی را نابود کند. به عقیدهی بعث ضعف دولتهای عرب در پی جنگ جهانی دوم، دژهای امپریالیسم را در ناحیه بیشتر تقویت کرده است و در نتیجه برای رویارویی با آن به وحدت مستحکمتری نیاز است. [353] میشل عفلق، بنیانگذار حزب بعث، بر پایه تفکر بعث نسبت به جهان عرب گفته است: «راه وحدت از فلسطین میگذرد.» [354] نظریهی میشل عفلق ناظر بر این معناست که معضل اصلی فلسطینیها و پیدایش رژیم اشغالگر اسرائیل، سیاست امپریالیستی در جهان عرب و تجزیهی این کشورهاست؛ بنابراین برای دستیابی به وحدت باید جبههی ضد صهیونیستی را گشود.
بلافاصله پس از کسب قدرت حزب بعث در عراق، مناقشات 2 کشور ایران و عراق به طور محسوسی تشدید شد. [355] صالح مهدی عماش، معاون نخستوزیر و وزیر کشور وقت عراق، اعلام کرد:
«عراق هرگز به طور جدی دربارهی شط العرب با ایران اختلاف نداشته است. شط العرب جزئی از خاک عراق است. اختلاف دربارهی عربستان [خوزستان] بوده، که قسمتی از خاک عراق و در دورهی قیومیت خارجی ضمیمهی ایران شد و
[ صفحه 144]
برخلاف خواست مردم عراق هنوز اهواز نامیده میشود.» [356] .
دولت عراق، در 21 فروردین سال 1348(19 آوریل 1969) دربارهی رودخانهی اروندرود اعلام کرد اگر ایران حاضر به قبول حق حاکمیت عراق بر این رودخانه نشود از عبور کشتیهای ایرانی با کشتیهایی که به مقصد ایران وارد این رودخانه میشوند جلوگیری خواهد کرد. [357] در همان روز معاون وزیر امور خارجهی ایران به مجلس سنا گفت که ایران دیگر معاهدهی سال 1937 با عراق را دربارهی حقوق 2 کشور در اروندرود، که رودخانهی مرزی 2 کشور است، معتبر نمیداند. [358] یک روز بعد، در تاریخ 21 فروردین سال 1348 به موجب قرارداد سال 1937، شاه ابطال بدون قید و شرط آن را اعلام داشت. پیرو آن، یک کشتی بازرگانی ایران در 21 اردیبهشت با اسکورت جنگی از شط العرب به سوی بنادر ایران عبور کرد و از پرداخت حقوق گمرکی به عراق امتناع ورزید. [359] این مرحله از تنشها سرانجام به پایان رسید ولی زمینهی درگیری در مراحل بعد شد.
ادعای ارضی عراق نسبت به ایران سبب شد تا به گفتهی استاندار اسبق خوزستان، عراقیها حتی نقشهی جدیدی شامل بخشی از خوزستان را در تلویزیون بصره بالای سر مجری و گوینده نصب کنند. [360] درواقع دولت عراق برای توجیه درخواستهای خود به طور رسمی به تغییر اسامی جغرافیایی در کتب و نقشهها اقدام کرد. از جمله خوزستان به عربستان، خرمشهر را به محمره، آبادان را عبادان و اهواز را به الاحواز تغییر نام داد. همچنین در مطبوعات عراق مقالات و تلگرافهای متعددی به چاپ رسید که طی آن از دولت عراق درخواست شده بود که برای آزادی عربستان [خوزستان] اقدام کند. دولت عراق نیز، از جنبشهایی که برای تجزیهی خوزستان ایران فعالیت میکردند حمایت مینمود، این جنبشها، مانند جبهه التحریر، در بغداد مقری داشتند و از تسهیلات رادیویی دولت عراق برخوردار بودند. افراد این جبهه در
[ صفحه 145]
عراق آموزش نظامی میدیدند و سپس با پول و اسلحه عراق برای عملیات وارد ایران میشدند. [361] .
عراقیها با استناد به عربنشینی بخشی از مناطق خوزستان، نسبت به این مناطق ادعای ارضی داشتند و برای تجزیه آن فعالیت میکردند. حتی قبل از حکومت بعثی، عبدالکریم قاسم نیز خوزستان را عربستان و جزیی از خاک عراق اعلام کرد. [362] در زمان عبدالرحمن عارف، روابط خوب شد و در برخی زمینهها توافق حاصل شد؛ [363] ولی در زمان حکومت بعثیها مجددا مناسبات تیره شد. حتی عراقیها به علت نگرانی از وقوع جنگ و مسدود شدن راه عراق به دریا، بندر امالقصر را در زمان حسن البکر احداث کردند. [364]